وبلاگ چفیه های بهشتی نوشت:
پوستر/ شهیدمحمد گلدوی
طراح نوشت:
تاریخ انتشار : شنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۳:۲۳
Share/Save/Bookmark
 
هنوز امت اسلامی ایران جوانانی دارد که آروزی شهادت در روح و جانشان است و به این امید روز و شب را سپری می کنند.

به گزارش سرویس وبگردی همه با هم به نقل از وبلاگ چفیه های بهشتی، پنجمین پوستر از مجموعه پوسترعزت آفرینان ، تقدیم به شهید عزیزمحمد گلدوی.

توضیحات بیشتر در مورد مجموعه پوستر عزت آفرینان در اینجا

نمایش کل مجموعه پوستر عزت آفرینان در اینجا

پیش نمایش طرح (کلیک کنید)

شهید محمد گلدوی

دریافت سایز اصلی + زندگی نامه شهید محمد گلدوی در ادامه مطلب

 

 

دریافت سایز اصلی پوستر :  DOWNLOAD

زندگی نامه شهید محمد گلدوی:

نام: محمد  

نام خانوادگی : گلدوی 

نام پدر: جواد   

تاریخ تولد: 03/03/1359   

محل تولد: گنبد کاووس   

میزان تحصیلات: دیپلم

محل شهادت: زاهدان    

شغل: آزاد  

تاریخ شهادت: 24/04/89

وقتی که پدر آب و گلاب به دست داشت تا محراب بندگی را برای میزبانی خداوند عضق عطر آگین کند. هر از چند گاهی به گنبد سبز و ملکوتی مسجد خیره می شد تا آرزویش را طلب کند. اما هر بار صدای نمازگزاری، افکارش را مخدوش می کرد و ابر رویاهایش را پراکنده می کرد، اما این بار فرق داشت، دلتنگی غروب و صدای دلربای موذن که روح انسان را با خود به پرواز در می آورد او را با خود برد تا در فضایی روحانی از خداوند بخشنده ، فرزندی بخواهد که دست گیر دنیا و آخرتش باشد و چندی طول نکشید که سکوت خانه اش با صدای گریه نوزاد پسری شکست و محمد با دستان کوچکش انگشت پدر را محکم فشره تا قلب پدر مسرت بخش ترین لحظه ی زندگی را بتپد.

آری بهار 59 با بهار تولد محمد در هم آمیخت و این فرزند از خداوند طلبیده، در روستای هیوه چی از توابع گنبد کاووس دیده به جهان گشود و در حالی که تنها چهار ماه از تولدش گذشته بود به همراه خانواده به زاهدان مهاجرت کردند و ار آنجا که پدرش خادم مسجد جامع زاهدان بود. چون نهال یاسی سپید در این باغچه معنویت رشد کرد.

محمد از کودکی به نمازگزاران خیره می شد و با خود می اندیشید که چرا آنان اینقدر عاجزانه گریه می کنند و طلب عفو و بخشش دارند؟ او از خود می پرسید که چه کسی باید ببخشد یا چه کسی است که توانایی برآوردن حاجات را دارد؟ تا اینکه بدلیل زیبایی چهره و حسن خلق مورد توجه روحانیون و نمازگزاران قرار گرفت و آنان جواب سئوال های او را با مهربانی می دادند و این همه لطف و صفا و محبت، محمد را جذب کرد و علی رغم سن کم، او هم غرق در دریای عرفان و مرید مسلک شیعیان علی (ع) گشت، پس دستان کوچک خود را جلوی رویش می گرفت و قنوت عفو می خواند و زمزمه کنان می گفت: ((ربنا افرغ علینا و صبرا و ثبت اقدامنا)) و چنین بود که رشید مردی ثابت قدم شد.

او پا به عرصه جوانی گذارده بود که اولین محک جدی و امتحان الهی به سراغش آمد و از نعمت دست های پر مهر مادر محروم شد. او که اوضاع بد اقتصادی خانواده درک می کرد، علی رغم این که با مشکلات فراوان دیپلم گرفته بودو دوست داشت ادامه تحصیل دهد و از این کار صرف نظر کرد. چرا که می دید پدر هرچه بیشتر کار میکند کمتر مشکلات و مصایب مالی خانواده برطرف می شود.

او خیلی زود عازم خدمت مقدس سربازی شد و از انجا که از دوره ی نوجوانی به عضویت بسیج درآمده بود برای طی کردن این دوران به سپاه پاسداران وارد شد و در فرودگاه زاهدان به حراست مشغول گردید.

محمد پس از فراغت سربازی جویای کار شد. تا بتواند شرایطی فراهم کند که خواهران و برادرانش به تحصیل بپردازند بنابراین دست به هر کاری می زد، از کارهای ساختمانی گرفته تا تعمیرات لوازم خنگی را انجام می داد تاکمک خرج پدر باشد.

او با حضور در مراسمات مذهبی و تمسک و توسل به اهل بیت ارادت خود را به آنان نشان می داد به طوری که حتی وقتی یک کارگر ساده بود، هرساله بساط آش نذری برپا می کرد وهمه ی دوستان و آشنایان را دعوت می کرد.

وی در آخرین تابستان عمر پر بارش رهسپار عتبات عالیات شد تا در گروه بازسازی حرمین عسکری حضور داشته باشد و مدت 45 روز آنجا بود و در همان محل به سختی مجروح شد و همیشه از این بابت افسوس می خورد که چرا در چنین جای مبارکی شهید نشده است. غافل از اینکه قرار است در جایی دیگر ناجی گروهی از مسلمانان باشد.

محمد در سال 83 و به اسرار پدر ازدواج کرد تا با حضور همسرش بار دیگر محیط گرمی برای دلتنگی های خود و پدرش ایجاد کند. او از این پیوند مبارک صاحب 2 فرزند پسر شد. که اکنون نگاهشان یادآور نگاه نافذ پدرشان است.

محمد که پیوند قلبی عمیقی با شهدای اسلام و انقلاب داشت و به هر بهانه ای در مراسمات و یادواره های شهدای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی شرکت می کرد در روز شهادتش هم به همراه تعدادی از دوستانش از جمله شهیدان عارف شهرکی و علیرضا کرد به گلزار شهدا رفته بود تا بار دیگر به شهدا و آرمانهایشان تجدید میثاق کند. به گواه جمعی از دوستان حاضر در آن مراسم او هم آنجا آرزوی شهادت می کند.

در شب حادثه محمد و دوستان بسیجی اش در گیت ورودی مسئولیت حراست مراسم را بر عهده داشتند که با صدای یکی از خواهران حراست در گیت ورودی بانوان متوجه فردی مشکوکی می گردد که وقتی سماجت آن فرد را برای ورود به مسجد مشاهده می کند خیلی شجاعانه او را به آغوش میگیرد و از محل دور میکند و در همین حال تعدادی از حاضرین نیز برای کمک به او می آیند. اما آن فرد ابلیس و ملعون که خود را در میان بازوان قدرتمند این شهید فهمیده زمان اسیر می بیند با کشیدن ضامن چاشنی انفجاری باعث شهادت محمد پهلوان و دلاور و همچنین جمع دیگری از نماز گزاران مومن و معتقد می گردد.

آری قهرمان همیشه زنده تاریخ شهید محمد گلدوی کاری انجام داد که نامش تا ابد در ذهن و زبانمان باقی بماند و ثابت کرد هنوز امت اسلامی ایران جوانانی دارد که آروزی شهادت در روح و جانشان است و به این امید روز و شب را سپری می کنند.

کد مطلب: 20972
مرجع : چفیه های بهشتی