وبگاه "البرزبان" نوشت:
محمدسجاد احسان فر / از گذشته، جامعه شناسان در ساده ترین تعاریف خود، نیاز های انسان را به دوسته اولیه و ثانویه تقسیم کرده اند. نیاز های اولیه بشر در بین خوراک با هر تعریفی (هوا، آب و غذا)، پوشاک و مسکن قرار می گیرد که امروزه تأمین آنها لا اقل در بیشتر نقاط دنیا امری ممکن و بدیهی است. در کشور های مختلف فروشگاه های بزرگ و کوچکی وجود دارند که خوراک و پوشاک را به ساده ترین شکل مورد عرضه و معامله قرار میدهند. اما نکته قابل توجه در کشور ما وجود محصولات مختلفی است که اخیراً در کنار یکی از این نیازهای اولیه یعنی خوراک به قشری از جامعه ارائه می شود که تعریف اصلی "عموم مردم" را در خود جای داده.
این واژه از آنجا اهمیت می یا بد که "مردم" در سخنرانیها، شعارها و تصمیم گیریهای کلان یک جامعه غایت نهایی تأثیر گذاری هستند. (البته هرکسی در هر جایگاهی هرگز از بدنه جامعه جدا نیست و حتی خاصترین آدم ها در یک جامعه، باز هم در جای خود مخاطب عام یک موضوع خاص محسوب میشوند.)همان هدفی که در مناسبات مختلف فرهنگی از آن به "مخاطب عام" تعبیر می شود. مخاطبی که زندگی خود را دارد و در برخوردهای اولیه روزمره با عوامل و شرایط محیطی، فیزیکی و روانی خاص خود روبروست و در حالت عادی برای برقراری ارتباط با این مخاطب به منظور جلب نظر و تبلیغ امور مختلف فرهنگی، باید در مسیر دید وی قرار گرفت. مانند نصب پوستر و بنر در مترو.
اما نکته ای که در ابتدا به آن اشاره شد پا را یک قدم از این فراتر نهاده است. و آن عرضه محصولات در کنار نیازهای اولیه انسان در فروشگاههای کوچک و بزرگ موادغذایی است. چیزی که از ان به "عرضه محصولات فرهنگی" نام برده می شود. "محصولات فرهنگی"! ظاهر زیبا و جذابی دارد. اما در باطن امر، این" مخاطب عام" تنها با محصولاتی روبروست که ضرر تناول آن هزاران مرتبه از چیپس و پفکی که در کنارش فروخته می شود بیشتر و سم آن مهلکتر است.
هرگاه ضرری به بدن و جسم برسد قابل ترمیم و اصلاح خواهد بود اما اختلالی که در بینش و فیلترهای عقیدتی یک جامعه اتفاق بیافتد به سادگی قابل اصلاح نیست و چه بسا در ادامه، بیشتر و گسترده تر هم می شود. تولیداتی که به نام محصولات فرهنگی در کنار سبد غذای خانوارهای ایرانی به خوراکی تبدیل شده که محصول مصرف و هضم آن تنها "سرطان فرهنگی" است. بیماری صعب العلاجی که دروازه های اعتقادی مردم را از پاشنه در می آورد.
در ساده ترین شکل و خوشبینانه ترین حالت، این محصولات تولید تهیه کنندگانی هستند که در آب گل آلود تکاپوهای اقتصادی و دلمشغولیهای روزمره مردم، هم جیب خود را با سودی نزدیک به 100 درصد پر میکنند و هم وقت خانواده ای را که سرپرستش بعد از بیش از دوازده ساعت کار به دل آن بازگشته. از یکطرف با چرک نویسی به عنوان فیلمنامه و بازیهای رو حوضی، چیزی به اسم محصول فرهنگی سرهم میشود و ازطرف دیگر خانواده ای که از پس یک تلاش خسته کننده با کلی دغدغه دور هم جمع شده اند ساعتی را به تماشای این اثر و خنده های زورکی می گذارند و این ساده ترین حالت شیوع یک "سرطان فرهنگی" است.
ترکیبی از یک داستان آبکی با کنشها و دیالوگهایی برخلاف قیود عرف جامعه ایرانی به همراه شکستن قبح برخی عبارت ها ی بی ادبانه در کانون خانواده ایرانی در کنار ترویج بی حیایی و رهایی از ارزشهای انسانی، تحت یک عنوان چرب و چیلی مانند "همه چیز آرومه"، "عشق تعطیل نیست" و حتی برخی اسم ها که هم دشنام به مخاطب است و هم برای خریدن آن باید به هم فحش بدهیم مانند "ابله"، آشی میشود که هیچ سنخیتی با آن آش اصیل مفید ایرانی ندارد.
در این بین بازیگران دستمزدهای خاص خود را میگیرند. تهیه کنندگان اسپانسرهای خودرا می یابند. شرکت پخش کننده به راحتی کار را می خرد و عرضه میکند. گردش اقتصادی به ظاهر خوبی اتفاق میافتد، اما در نهایت غذای مسمومی به مخاطب عام خورانده می شود که نمیتوان عواقبش را نادیده گرفت. انگار این تنبیهی است که جادوی سینما برای مرمی در نظر گرفته که نخواستند تن به سینمای وراج و سلیقه پرست حاضر بدهند. حتی عجیب نیست که در بین عوامل این آثار نامهای بزرگی هم دیده شوند. نامهایی که خاطرات خوبی از آنها در اذهان وجود دارد. اما مهم این است که این بخش بازاری ست که فعلا رونق چشم گیری دارد. بازاری که به نام سینمای خانگی با چراغهای خاموش و بی سر و صدا در بین خانواده ها نفوذ کرده.
هرچند در تعاریف کلی سینما اصلا مدیومی نیست که در فضای خانه بگنجد ولی به هرترتیب فعلا گنجانده شده است. فضای خانه و خانواده برای سپری کردن زمان خود نیاز به اثر هنری آرامش بخش دارد. اثری که در کنار ایجاد شادی مطلوب برای زمان استراحت، به نوعی رضایت مندی درونی در ناخودآگاه فکری و اندیشه ای برسد. به این معنا که بتواند به تحکیم اخلاق در خانواده و درنهایت در جامعه منجر شود.
اما با کمال تأسف در زیر لگدکوب فرضیه های شخصی تولیدکنندگان باز هم مخاطب را موجود بی فکر و بی عقلی می بینیم که تنها باید زمانش به خنده و خوشگذرانی بگذرد آن هم از نوعی که آنها میگویند. جالب اینجاست که برخی آثار سینمایی هم پس از طی دوران اکران(و حتی برخی هم در طی دوران توقیف اکران) به راحتی و بدون نظارت خاصی حتی با قسمتهای توقیف شده در سینما، پا به این بازار می گذارند تا آنها هم در خالی کردن جیب مخاطب بی پناه بدون سهم نمانده باشند.
از این رو این فضا به جای مناسبی تبدیل شده برای فیلمسازانی که اصرار به پخش صحنههای حذف شده فیلم خود دارند. در این میان، زیر چتر سوراخ سوراخ "عرضه محصولات فرهنگی در سینمای خانگی" دست پختهای خارجی هم به چشم میخورد که البته بیشترین مورد آنها هم انیمیشنهایی هستند که در کنار چیپس و پفک، به روند تولید چربیهای مسدودکننده عروق عقیدتی کودکان و نوجوانان بی گناه این کشور کمک میکنند.
جای تأسف و تعجب بسیار زیاد اینجاست که تمام این خوراکی ها مجوز وزارت بهداشت فرهنگی را هم دارند و معلوم هم نیست از کجا، چگونه و با چه نظارتی! (البته مردم به تناقضهای موجود در سیستم های فرهنگی دولتی کاملا آگاهند و دیگر عادت کرده اند. آنها به خوبی می دانند اگر تصاویری در صدا و سیما از دید مخاطب حذف میشوند در محصولات سینمای خانگی عرضه می گردند و اگر در مدارس و مساجد برای حیا و عفاف تبلیغ میشود در سینما و تئاتر بیحیایی و بی عفافی بزرگ داشته می شود.) اما توجیه خطرناک مدافعان دلسوز! این فعالیت فرهنگی! این است که "والدین می توانند روزنه های دیداری کودکان خود را در سیستم سینمای خانگی کنترل کنند."
این فرضیه نابجا تنها می تواند از عدم شناخت جامعه کنونی ایرانی به دست بیاید. جامعه ای که والدین آن بیشتر زمان خود را به هر دلیلی به فعالیت اقتصادی و اجتماعی می پردازند و کودک خود را به امید مسئولین فرهنگی در خانه یا بیرون از آن تنها میگذارند، برای رشد خود نوع دیگری از مدیریت فرهنگی را می طلبد. خانواده ای که هرگز مهارت های شناخت و مقابله با بمبهای فرهنگی را حتی برای خودش نیاموخته و اطلاعی از نرم افزارهای این جنگ عظیم ندارد، حتما در امور تربیتی و پرورشی کودک خود دچار مشکل خواهد بود. او که هر دانشی را در این موارد به طور تجربی کسب کرده برای چنین کنترل هایی بسیار ناپخته و ناآماده است.
حال چنین خانواده ای با سطح پایین سن آگاهی کودکان امروزی با دست پخت های ناسالم فرهنگی ارائه شونده در کنار روغن و ماست و تخم مرغ، چه باید بکند؟! البته در کنار DVD های فیلمهای سینمای خانگی، آثار سینمایی، تصاویر شب نشینی ها و دورهم جمع شدنهای اهالی سینما و همچنین عرضه برخی کتابهای رمان نیز به دیده می شود. کتابهایی که محتوای آنها را روابط نامشروع، تفسیر و شرح عشق بازیهای زمینی، خیانت، سیاهی جامعه و خانواده ایرانی و نا امیدی و ترس تشکیل می دهند. که البته این کتابها هم با وجود بیشرمی های محتوایی، افتخار داشتن مجوز زیبای! وزارت خونسرد و آرام مربوطه را کسب نموده اند.
امروز در کنار شانه های تخم مرغ، قفسه های کوچک و بزرگی تعبیه شده اند که محل عرضه خوراک جدیدی به مردم هستند. خوراکی که سلامت آن به هیچ وجه قابل اعتماد نیست. هرچند اینگونه ارائه فرهنگ در نزدیک ترین موقعیت به مردم فرصت بی نهایت مناسب و خوبی بود که می شد خیلی بهتر از اینها از وجودش بهره برد و لی حالا به محل عرضه خوراکی های مضری تبدیل شده که تهدید بزرگی برای آینده نزدیک خانواده های ایرانی خواهند بود.
انتهای پیام