مگر یک نفر آدم برای مسافرت آخر هفتهای ۲ روزه چقدر چیز میز دارد؟ ۳ تا چمدان؟ آن هم چمدانهایی که تا خرخره پر شدهاند و اگر دستت به زیپشان بخورد مثل غار علی بابا یکهو باز میشوند. چه خبر است؟ مگر جاهای دیگر قحطی آمده است؟ آدم خرچپون کسی است که دوست دارد بار و بندیل اضافی با خودش به اینور و آنور بکشد و اگر چمدانش را باز کنی از چتر و بارانی و شیرجوش بگیر تا ماسک شیمیایی و لباس غواصی ضد کوسه و قوطی خالی شامپو تخممرغی و زره شبیه خوانی حضرت علی اکبر هم در آن پیدا میشود. معلوم نیست در سر این افراد چه میگذرد که فکر میکنند باید کمد لباسشان را در چمدانشان خالی کنند و هیچ کدام را از قلم نیندازند. اصولاً اینجوری که اینها خرت و پرت برمیدارند از نمنم باران گرفته تا سونامی و تورنادو و برخورد شهاب سنگ به زمین، لباس یا وسیلهای برای مقابله با هر یک از این شرایط برداشتهاند. البته بعضیهایشان انقدر وسایل غیرضروری با خودشان حمل میکنند که اصل کاریها را یادشان میرود. در به در دنبال یک درواکن هستید اما بعد از اینکه هر سه چمدانش را گشت به شما میگوید که نمیتواند آنرا پیدا کند. از مسافرت کردن با این افراد فقط کمر درد نصیبتان میشود.
اینستاگرامر
عکسها شما را یاد خاطراتتان میاندازند و چه کار خوبی است که در حین مسافرت عکسهای خوبی از خودتان بگیرید و با هر بار دیدنشان لذت ببرید. مخصوصاً اگر جای خاصی رفتهاید که ممکن است دیگر حالا حالاها وقت نکنید به آنجا بروید. با اینحال استفاده بیش از حد از دوربین در حین سفر هم کار عاقلانهای نیست زیرا اینطور به نظر میرسد که برای تهیهی یک برنامه مستند سفر کردهاید نه لذت بردن و تفریح کردن. اما از اینستاگرامری که اگر سرما بخورد از دستمال دماغی خودش هم عکس میگیرد و روی اینستاگرام میگذارد، چه انتظاری دارید که این چیزها را متوجه شود. بعضیها این بند دوربین را که دور گردنشان میاندازند جو میگیردشان و فکر میکنند که به کارگاه عکاسی تشریف آوردهاند و اکنون رسالتشان این است که تا جان در بدن دارند باید از شما و مناظر و حواشی سفر و کلاً هر چیزی که به نظرشان جالب است عکس بگیرند. دوربینشان هم که ماشالله مثل لنگر کشتی میماند. اینطور میشود که خیلی از لحظات خوب سفرتان به دست اینستاگرامر کشته میشود.
مشخصاً هر آدمی که به مسافرت میرود یک برنامه کلیای برای سفرش دارد. اینکه چه ساعتی حرکت کند و چه کارهایی را در طی سفر انجام دهد. اما معمولاً پای افراد که به سفر باز شد دلشان میخواهد بعضی جاها دل به دریا بزنند و کمی تا حدودی گور پدر برنامه رفتار کنند. مثلاً چند نفر پایه میشوند که بهجای هتل رفتن امشب را در حاشیه جنگل چادر بزنند و صبح زود بلند شوند به کلهپاچهای بروند. اما گاهی اوقات فردی پیدا میشود که با اصرار بر اجرای سفت و سخت برنامه قبلی ضد حال میزند. یکی از اهداف سفر که ریلکس بودن و بیخیال بودن است برای این افراد محقق نمیشود و طوری در برابر تصمیمات آنی مقاومت میکنند انگار برنامه اولیه، کنسرت برج میلاد بوده و کلی برای آن بلیت فروشی شده است که حالا امکان لغو آن وجود ندارد! بهتر است به این افراد گوشزد کنید که ” ریلکس باش و از سفر لذت ببر، مجبور نیستی به تقویم لعنتی جواب پس بدهی که! پس ولش کن. ”
اگر میخواهید چنان زجر بکشید که مویرگهای بدنتان مثل چوب خشک بشوند حتماً با یک آدم افادهای به مسافرت بروید. یک لیست کامل از هتلها و رستورانهایی که خودتان قبلاً رفتهاید و میدانید که خدمات خوبی ارائه میدهند را جلویشان بگذارید تا هی نوک بینیشان را در مقابل شما بالا بگیرند و بگویند اَه اَه پیف پیف. از نظر آدم افادهای هر جایی که معرفی کنید عیب و ایراد دارد چون لابد خودش تمام آنجاها را رفته و گشته و قبل از اینکه این افتخار نصیب شما بشود، نوک بینیاش را برای همه آنها بالا گرفته است. وقتی که قرار است روی دیوار چنین فردی یادگاری بنویسید ۳ راهکار دارید: الف) تسلیم ادا اصولهای آنها شوید و پشت سرشان نماز بخوانید. ب) ۱۵ متر دورخیز کنید و با جفت پا توی صورتشان بروید ج) خودتان از قبل همه جا را رزرو کنید و وقتی همه چیز قطعی شد به او بگویید “برنامهمون همینه. میآی بیا، نمیآی نیا!”
زحمت مورد 10 هم می افتد گردن شما...ببینم چیکار میکنید...اخلاق های نخاله ای برای سفر چیا هستن به نظر شما؟؟؟