تلنگری به جوانان مثل خودم
اجتماعی نوشت
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۲۲
Share/Save/Bookmark
 

وبلاگ" مشیز نیوز "نوشت :وزی که باران می آید خوشحالی؟ از اینکه در کنار یارت قدم بر میداری و زیر چتری کوچک خیس میشوید و از زندگی شیرین لذت میبرید....

روزی که باران می آید خوشحالی؟ از اینکه در کنار یارت قدم بر میداری و زیر چتری کوچک خیس میشوید و از زندگی شیرین لذت میبرید....

غافل از اینکه در کنارتان بچه ای خوابیده که از لباس خیس و کفش خیس، از کارتن های نمدار خسته شده...

تنها دلیل او برای حفظ نکردن شعر "باز باران با ترانه" همین خستگی بود...

او خستست.. خسته از تمام چیز هایی که آن را رحمت میدانیم...

کار خدا بی حکمت نیست رحمتش برای فردی رحمت و برای فردی دیگر زحمت است.. فرق یک نقطه از بین زمین تا آسمان است. حکمت این جهان هم در همین است روزی که تو شادی یک فردی در یک جای دیگر ناراحت است و روزی که تو سختی میکشی یک فردی در نقطه ی دیگری در حال خوش گذرانی است...

زندگی سراپا همین است.... روزی که من ناراحتم قطعا کسی در جایی دیگر خوشحال است...

زندگی سراپا همین است... روزی که من شکست میخورم قطعا کسه دیگری در جایی دیگر پیروز شده است

زندگی سراپا همین است... صفر و یک مطلق، یا پیروزی یا شکست میخوری، یا خوشحالی یا ناراحت، یا مالکی یا مملوک، یا دارایی یا فقیر و یا ....

و من میدانم زندگی سراپا چیست. روزی که من موفق شوم قطعا یادم میماند که چه بودم. که بودم. از کجا امده ام و هدفم چه بوده است.

هیچ وقت گذشته خود را فراموش نخواهم کرد. در حالی که توی خواننده شاید فراموش کنی

تلنگر من به تو اینکه هیچ وقت گذشته خودت رو فراموش نکن. چه تیره و تار و چه خوب و درخشان

کد مطلب: 18619