نگاهی به واژه رهبرى‏
آقا نوشت
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۱۹
Share/Save/Bookmark
 
نگاهی به واژه رهبرى‏
وبلاگ انلاین خلیل نوشت :

رهبرى یک ضرورت فطرى و عقلى است که هم در اعضاى مادى و جسمى و هم در جهان تشریع و بُعد روحانى انسان وجود دارد. رهبرى در مسائل سیاسى و اجتماعى عبارت است از:

«جریان فکرى و عملى فرد که مجموعه‏اى را از لابه‏لاى جریان‏هاى مخالف، رویدادها و واقعیت‏هاى عینى به‏سوى اهداف خاص سوق مى‏دهد.» « فقه سیاسى، عمید زنجانى، ج ۲، ص ۲۶۰»

در حقیقت، رهبر هسته مرکزى یک مکتب و جامعه است و رهبرى صحیح و هوشمندانه وى در ترقى و تعالى اجتماع نقش تعیین کننده دارد:

«مَکانَ القیِّم بِالْامْرِ مَکانَ النِّظام مِنَ الْخَزَرِ یَجْمَعُهُ وَ یَضُمُّهُ فَاذَا انْقَطَعَ النِّظامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعْ بِحَذافیرِهِ ابَداً»؛ « نهج‏البلاغه، خطبه ۱۴»

کسى‏که سرپرستى نظامى‏را عهده‏دار است همانند رشته‏اى است‏که مهره‏ها را نظام‏مى‏بخشد و تا رشته بگسلد، تمامى مهره‏ها پراکنده مى‏شوند و چه بسا که دیگر هرگز فراهم نیایند.

شیوه زمام‏دارى رسول خدا صلى الله علیه و آله

رهبرى وحیانى حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله دومین عامل بنیادى گسترش اسلام و پیشرفت مسلمانان است؛ همان‏سان که مبانى محکم دین، نخستین عامل توسعه آن محسوب مى‏شود. حتى افراد غیر مسلمان نیز این حقیقت را پذیرفته‏اند که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، رهبر بزرگ و نمونه‏اى بود که توانست در مدتى اندک، جامعه‏اى مستقلّ، متمدّن و با فرهنگ تشکیل دهد و معجزه بى‏نظیرى پدید آورد.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله برخلاف دیگر رهبران و مصلحان، اصلاح و تعلیم و تربیت جوامع را به صورت زیربنایى آغاز کردند و دل مردم را تسخیر نمودند. این کار تحوّلى بنیادین در پى داشت؛ چرا که آن حضرت تنها به خطابه‏هاى اقناعى بسنده نمى‏کرد و درصدد اصلاح سطحى جامعه نبودند. بلکه در این صدد بود که تحولى در مردم ایجاد نماید که آنها بتوانند با محرک درونى و براى همیشه خودرا اصلاح کنند. گرچه اصلاح طلبانى پیداشده و توانسته‏اند چند صباحى بخشى از انحرافات، کمبودها و عیب‏ها را برطرف سازند و در این کار پیروز گردند، ولى هیچ کدام نتوانسته‏اند مانند رسول خدا صلى الله علیه و آله هدف خود را تأمین کنند. آن حضرت نمونه کامل اصلاح‏طلبى است و باید از روش اصلاحى ایشان سرمشق گرفت؛ زیرا طبیعت بشر را، که پس از حضرت عیسى علیه السلام به حالت رکود درآمده بود و مصلحان نیز نتوانسته بودند آن را به جریان اندازند، به حرکت درآورد و مردم را به سوى توحید و یگانه‏پرستى فراخواند. « حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین، سید ابوالحسن حسنى، ترجمه مصطفى زمانى، ص ۱۲۰- ۱۲۴» یک رهبر موفق و پیروز در رأس مثلث مرد بزرگ کشور بزرگ و طرح بزرگ قرار دارد. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله کامل‏ترین کسى بود که با جهان غیب پیوند داشت و به نیروى وحیانى تکیه مى‏زد؛ طرحى که براى نجات بشریّت ارائه داد طرحى بود فراگیر، کامل، فطرى و قابل انطباق با مقتضیات زمان. محل اجراى طرح او نیز محدود به یک یا چند کشور نبود، بلکه با آرمان «جهان وطنى» پیش مى‏رفت، چنان‏که توانست در عمر کوتاه خود، با وسایل ابتدایى، در محیط آمیخته به جهل و نادانى موفقیت جهانى کسب کند. «رهبران، ص۲ ۱»

عوامل موفّقیت پیامبر صلى الله علیه و آله

مُؤسّس بزرگ مکتب اسلام و بزرگ پیشواى مسلمانان در دو بُعد مهم با دیگر رهبران متفاوت بود: در هدف و در وسیله اجرا.

۱- هدف نهایى:

هدف پیامبر صلى الله علیه و آله اعتلاى روح بشر و اصلاح نهاد انسان بود. او به اذن خدا، مردم را به سوى خدا رهبرى مى‏نمود تا بتواند آنان را از بت‏پرستى به خدا پرستى برساند و زنجیر اسارت و بردگى را پاره کند. او نیامد تا افتخار ملتى را نابود سازد و افتخارات دیگرى بیاورد؛ زیرا او رهبرى ملّى یا زمامدارى سیاسى نبود، در پى نفع شخصى نمى‏گشت و بر مدار مصالح فردى تلاش نمى‏کرد تا ملتى را از استعمارگران مقتدرى همچون ایران و روم، جدا سازد و به سوى حجاز و قحطان و عدنان بکشاند.

اگر حضرت محّمد صلى الله علیه و آله رئیس قبیله بود، همانند دیگر رؤساى قبایل، در میان اقوام خود محترمانه مى‏زیست و مورد آزار و اهانت قرار نمى‏گرفت. اگر مى‏خواست پرچم خود را برافرازد و قریش و دیگر قبایل عرب را زیر آن گرد آورد، برایش بسیار سهل بود و در مدت کوتاهى بدان موفق مى‏شد و به‏دنبال آن نیز مى‏توانست یک حکومت عربى به وجود آورد و در این صورت، روساى قبایل مکّه و سران قریش، ابو جهل‏ها و عتبه‏ها نیز زیر لوایش مى‏آمدند و هرگز با وى مخالفت نمى‏کردند، ولى هدف اصلى او تنها گسترش انسانیت بود تا در پرتو آن، حکومت جهانى تأسیس کند. « حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین، ص ۱۲۰- ۱۲۴ با تصر»

۲- عوامل اجرایى:

ابزار، عوامل و شیوه تبلیغ و اجراى حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله همانند اهدافش، با عوامل و ابزار اجرایى و تبلیغى دیگر مصلحان و رهبران تفاوت زیادى داشت. او در اجراى آرمان‏ها و اهداف بلند خود، از هر وسیله‏اى استفاده نمى‏کرد و به بهانه «هدف وسیله را توجیه مى‏کند»، دست به وسایل معمول میان رهبران نمى‏برد و از زر و تزویر بهره نمى‏جُست و هرگز نمى‏خواست زرمدارانه و دغلبازانه به هدف خود دست یازد. وسیله انجام رسالت ایشان بیان بلیغ، جذبه درونى و پیام وحیانى بود. با این همه، چه زود پیش رفت و به سرعت بال و پر گشود و بر بام آسمان جهان درخشید و اعجوبه هستى را پى نهاد! استاد مرتضى مطهرى به نقل از یک دانشمند اروپایى مى‏نویسد:

اگر ما سه چیز را در نظر بگیریم، آن وقت اعتراف خواهیم کرد که در دنیا، رهبرى مانند حضرت محمّد صلى الله علیه و آله وجود ندارد:

۱- عظمت هدف: هدف او بزرگ بود؛ زیر و رو کردن روحیه، اخلاق، عقاید، نظام و مقررات اجتماعى مردم در رأس برنامه‏ها و اهداف ایشان قرار داشت.

۲- کمبود امکانات: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از وسایل و امکانات چیزى نداشت؛ نه پولى، نه زورى و نه همدستى. حتى خویشان نزدیکش نیز با او دشمنى مى‏کردند. تنها یک نفر را به خود مؤمن ساخت تا به صورت بزرگ‏ترین قدرت جهان درآمد.

۳- سرعت حرکت: عامل سوم سرعت نیل به هدف بود؛ در کم‏تر از نیم قرن، بیش از نیمى‏از مردم دنیا تسلیم دین ایشان شدند و به آن حضرت ایمان آوردند. هرگاه این سه خصوصیت را در پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در نظر بگیریم، خواهیم دید که چنین رهبرى در دنیا وجود نداشته است. « اسلام و مقتضیات زمان، مرتضى مطهرى، ص ۳۲- ۳»

ویژگى‏هاى حضرت محمّد صلى الله علیه و آله

۱- سعه صدر

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله دریاى رحمت بود و بامردم پیوسته مهربان؛ با دلى آکنده از محبت، عشق و نشاط به هدایت آنان مى‏پرداخت، شب و روز درصدد سعادتمند کردن آن‏ها بود، قلبى رؤف و مهرانگیز داشت، نور محبت در دیده‏ها و لحظه لحظه نگاه‏هایش مى‏درخشید. با این عوامل معنوى بود که مردم را به سوى چشمه‏سار معرفت جذب مى‏کرد، و گرنه موفّقیت چشمگیرى به دست نمى‏آورد و به دل‏هاى امّت خود راه نمى‏یافت:

«لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»؛ « سوره آل عمران( ۳)، آیه ۱۵»

اگر تو خشن و سنگ‏دل بودى، [مردم‏] به یقین از اطرافت پراکنده مى‏شدند.

اگر رهبر تندخو و خشن و فاقد روح گذشت باشد، در برنامه‏هاى خود، شکست مى‏خورد و از وظایف رهبرى بازمى‏ماند. به همین دلیل، حضرت على علیه السلام سعه صدر را از ابزار و عوامل مؤثّر در اعمال سیاست مى‏دانند:

«آلَةُ الرِّئاسَةِ سِعَةُ الصَّدْرِ»؛ «نهج‏البلاغه، حکمت ۱۷»

شرح صدر ابزار اصلى ریاست [و رهبرى‏] است.

آنان که مسؤول امور معنوى‏اند و با روح‏هاى ظریف و خواست‏ها و درک‏هاى مختلف و اخلاق و آداب گوناگون مردم جامعه مواجهند، بیش از دیگران نیاز به حوصله دارند. به همین دلیل، حضرت موسى‏ علیه السلام این خصیصه انسانى را از خدا مى‏خواهد:

«رَبِّ اشْرَحْ لى‏ صَدْرى‏»؛ «سوره طه‏( ۲۰)، آیه ۲»

پروردگارا، سینه‏ام را برایم گشاده گردان.

خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز «شرح صدر» داد و در پرتو آن، مقام رفیع بخشید، مکتب و یادش را جاودانه و نامش را بلند آوازه جهان ساخت:

«الَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذى‏ انْقَضَ ظَهْرَکَ وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ»؛ « سوره انشراح( ۹۴)، آیه ۱- ۴»

آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم [و به تو حوصله و آمادگى پذیرش ندادیم‏] و بار سنگین تو را از [دوش‏] تو برنداشتیم؛ همان بارى که سخت بر پشتت سنگینى مى‏کرد و آوازه تو را بلند نساختیم؟

۲- اخلاق ستوده

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به هدایت مردم عشق مى‏ورزیدند و از ایمان آوردن آن‏ها بسیار خرسند مى‏شدند و از این‏که برخى ایمان نیاورده، گمراهند و در کنار چشمه آب معرفت و هدایت، تشنه کام مى‏مانند، حسرت مى‏خوردند و با تمام وجود، ناراحت مى‏شدند، به‏حدّى که از شدّت تأسّف و اندوه، جان مبارک ایشان به خطر مى‏افتاد. پیام آسمانى حق این‏گونه به آن حضرت دل‏دارى مى‏داد:

«لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ الَّا یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»؛ « سوره شعراء( ۲۶)، آیه ۳»

گویى مى‏خواهى جان خود را از شدّت اندوه ازدست بدهى‏که آن‏ها ایمان نمى‏آورند.

سعه صدر پیامبر صلى الله علیه و آله مصدر خصال نیکوى ایشان شد و لوح تقدیر «اخلاق ستوده» را از غیب دریافت نمودند:

«انَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»؛ «سوره قلم( ۶۸)، آیه »

راستى که تو بر فراز بلندِ خوى و خصال والایى و (خلق عظیم و برجسته‏اى دارى).

همین خصیصه ایشان را در میان انبیا علیهم السلام ممتاز ساخت « الکاشف، محمدجواد مغنیه، ج ۷، ص ۳۸» و سرانجام صدرنشین رفیق اعلى‏ شدند «-« رفیق اعلى» مجمعى است در عالم برزخ متشکّل از انبیا، امامان علیهم السلام و صالحا» و به کسب نشان پرارج «مقام محمود» مفتخر گردیدند. «« مقام محمود» تعبیرى است از جایگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله در پیشگاه الهى که قرآن او را بدان وعده داده است: سوره اسراء، آیه ۷»

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله افزون بر اخلاق فردى، در اخلاق اجتماعى نیز ممتاز بودند و حتى پیش از زمان بعثت هم در میان مردم جایگاهى ویژه و سابقه‏اى درخشان داشتند؛ در طول چهل سال، با لقب «امین» مشهور بودند و درست‏کارى و امانت‏دارى ایشان زبانزد عام و خاص بود.

۳- استقامت

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در سایه استقامت مستمر، توانستند زحماتِ طاقت فرساى خود را به ثمر بنشانند. ایشان در مقابل اندیشه، گفتار و رفتار جهل‏آمیز مردم جاهل، پایدارى نمودند و آزار و اذیّت روحى و جسمى مداوم آن‏ها نتوانست صبر آن حضرت را لبریز کند و در عمل به

فرمان «فَاسْتَقِمْ کَما امِرْتَ»، «سوره هود( ۱۱)، آیه ۱۱۲:« آن‏گونه که به تو امر شده است استقامت کن.»

پاسخ مثبت دادند و در مأموریت الهى استقامت ورزیدند.

دوران امام على علیه السلام

دوران حکومت حضرت على علیه السلام و سیاست پاک و بى‏تزویر ایشان نیز نمودار شیوه صحیح و منطبق بر اصول رهبرى و مدیریت است.

رهبرى موفق است که حکومت و مدیریت جامعه را براى خود امانتى مهم به شمار آورد و بداند که خداوند او را واسطه قرار داده است تا جمعى را به هدف اعلاى هستى برساند. با این بینش، او هرگز هواپرستان و افراد ناشایست را در چنین امانتى شریک نمى‏سازد؛ زیرا وارد کردن نااهلان به قلمرو امانت الهى، انحراف از اصل امانت‏دارى است. رعایت این اصل را در امامت على بن ابى‏طالب علیه السلام مى‏بینیم:

طلحه و زبیر به آن حضرت گفتند: «تو از جفا و خشونتى که در زمان خلافت عثمان بر ما گذشت، آگاهى و مى‏دانى که همواره بنى‏امیّه مورد توجه و نور چشم او بودند و ما همچنان از مال و ریاست محروم. اکنون که خداوند خلافت را به تو داده است، سهمى از ریاست براى ما منظور کن.» حضرت فرمودند:

«به قسمت خداوندى راضى باشید تا درباره شما بیندیشم و بدانید من در امانتى که به من سپرده شده است، کسى را شریک نمى‏سازم، مگر این‏که به دین و امانت‏دارى وى اطمینان داشته باشم، چه از یاران من باشد، چه کسى دیگرى که شایستگى او را دریافته باشم.» «نهج‏البلاغه، خطبه ۴؛ ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج ۳، ص ۳۱- ۳»

رهبر جامعه باید خود را حافظ معنوى و نگهبان حقیقت بداند و همواره راه روشن را به مردم نشان دهد. حضرت على علیه السلام داراى این ویژگى بودند و این گفتار خود آن حضرت است که مى‏فرمایند:

«اقَمْتُ لَکُمْ سُنَنَ الْحَقِّ فى‏ جَوادِّ المَضِلَّةِ حَیْثُ تَلْتَقُونَ وَ لا دَلیلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لا

تُمیهُونَ»؛ «همان، خطبه »

من نگهبانى شما را بر سر راه‏هاى حق، که از میان جاده‏هاى گمراه کننده کشیده شده، به عهده گرفته‏ام. شما در آن جاده‏هاى گمراهى به یکدیگر مى‏رسید و رهبرى ندارید و زمین‏ها را حفر مى‏کنید و به آب نمى‏رسید.

چنین رهبر شایسته‏اى پس از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مدتى مردم را در حکومت ظاهرى و مدتى نیز در شکل باطنى رهبرى نمود؛ حتى در مدت طولانى که خانه‏نشین و مأمور به سکوت بود، با جمع‏آورى قرآن و خدمات علمى و انسانى و تربیت برخى افراد، مظاهرى از تمدّن اسلامى را پى نهاد. « براى نمونه، به کتاب اسلام و تمدن جدید، نوشته مصطفى زمانى، مراجعه کنید»

پس از حضرت على علیه السلام اهل بیت او از امام حسن مجتبى تا امام حسن عسکرى امت اسلامى را از نظر معنوى هدایت کردند و افتخار آفریدند؛ چنانکه در نهج‏البلاغه آمده است:

«بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِى الظَّلْماء، وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْیاءِ، وَ بِنا افْجَرْتُمْ عَنِ السَّرَّارِ …»»

(اى مردم) از تاریکى‏هاى جهالت و گمراهى به‏وسیله ما هدایت شدید و به کمک ما به اوج ترقى رسیدید. صبح سعادت شما در پرتو شعاع وجود ما درخشیدن گرفت.

آرى این‏گونه شد که مسلمانان بر فراز قُلل معرفت و دانش نائل آمدند و مطلع تمدّن عظیم انسانى گشتند.

خلاصه : ۱- «رهبرى» سوق دادن مجموعه‏اى از رویدادهاى جارى به‏سوى هدف‏هاى معیّن است؛ محور یک جامعه است که دیگر ارکان را نظام مى‏بخشد و یک ضرورت عقلى و فطرى است.

۲- رهبرى رسول خدا صلى الله علیه و آله مهم‏ترین عامل گسترش اسلام بود؛ زیرا آن حضرت تمدّن مکتبى خود را با تغییر و تربیت بنیادین جامعه آغاز نمود و دل‏ها را مسخّر ساخت و هرگز به تعویض و تغییر مهره‏هاى اصلى جامعه بسنده نکرد، روحى بلند و طرحى بزرگ داشت، با تکیه بر عالم غیب، براى فتح قلل عظیم انسانیت و با آرمان جهان‏وطنى پیش رفت و با امکانات محدود و با شتاب بسیار، به بخش عظیمى از اهدافش نایل آمد.

۳- حضرت محمّد صلى الله علیه و آله رهبرى رؤوف و خوش خلق بود؛ پیش از بعثت نیز در متن جامعه بود و به «امین» شهرت داشت؛ با شرح صدر و مهردل‏انگیز خود، مردم را به خود و مکتبش جذب کرد؛ با مقاومت پیوسته و بى‏نظیرش، زحمات خود را به ثمر نشاند؛ بار سنگین رسالت را به مقصد نهایى رساند؛ زمام امّت را به حضرت على علیه السلام سپرد و دعوت حق را لبّیک گفت.



4- گرچه امام على علیه السلام پس از حضرت محمّد صلى الله علیه و آله در ظاهر و به‏طور مستقیم، زعامت جهان اسلام را برعهده نداشتند و جامعه اسلامى از این نظر، خسارت جبران‏ناپذیرى دید، ولى با اشراف و امامت باطنى و اندک مدّتى نیز با حکومت ظاهرى، امّت اسلامى را با اصول منطبق با سیاست‏هاى اسلامى رهبرى نمود و سرانجام آن را به دست امامان دیگر علیهم السلام سپرد
کد مطلب: 63