وبلاگ
انلاین خلیل نوشت :
رهبرى یک ضرورت فطرى و عقلى است که هم در اعضاى مادى و جسمى و هم در جهان تشریع و بُعد روحانى انسان وجود دارد. رهبرى در مسائل سیاسى و اجتماعى عبارت است از:
«جریان فکرى و عملى فرد که مجموعهاى را از لابهلاى جریانهاى مخالف، رویدادها و واقعیتهاى عینى بهسوى اهداف خاص سوق مىدهد.» « فقه سیاسى، عمید زنجانى، ج ۲، ص ۲۶۰»
در حقیقت، رهبر هسته مرکزى یک مکتب و جامعه است و رهبرى صحیح و هوشمندانه وى در ترقى و تعالى اجتماع نقش تعیین کننده دارد:
«مَکانَ القیِّم بِالْامْرِ مَکانَ النِّظام مِنَ الْخَزَرِ یَجْمَعُهُ وَ یَضُمُّهُ فَاذَا انْقَطَعَ النِّظامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ یَجْتَمِعْ بِحَذافیرِهِ ابَداً»؛ « نهجالبلاغه، خطبه ۱۴»
کسىکه سرپرستى نظامىرا عهدهدار است همانند رشتهاى استکه مهرهها را نظاممىبخشد و تا رشته بگسلد، تمامى مهرهها پراکنده مىشوند و چه بسا که دیگر هرگز فراهم نیایند.
شیوه زمامدارى رسول خدا صلى الله علیه و آله
رهبرى وحیانى حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله دومین عامل بنیادى گسترش اسلام و پیشرفت مسلمانان است؛ همانسان که مبانى محکم دین، نخستین عامل توسعه آن محسوب مىشود. حتى افراد غیر مسلمان نیز این حقیقت را پذیرفتهاند که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، رهبر بزرگ و نمونهاى بود که توانست در مدتى اندک، جامعهاى مستقلّ، متمدّن و با فرهنگ تشکیل دهد و معجزه بىنظیرى پدید آورد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله برخلاف دیگر رهبران و مصلحان، اصلاح و تعلیم و تربیت جوامع را به صورت زیربنایى آغاز کردند و دل مردم را تسخیر نمودند. این کار تحوّلى بنیادین در پى داشت؛ چرا که آن حضرت تنها به خطابههاى اقناعى بسنده نمىکرد و درصدد اصلاح سطحى جامعه نبودند. بلکه در این صدد بود که تحولى در مردم ایجاد نماید که آنها بتوانند با محرک درونى و براى همیشه خودرا اصلاح کنند. گرچه اصلاح طلبانى پیداشده و توانستهاند چند صباحى بخشى از انحرافات، کمبودها و عیبها را برطرف سازند و در این کار پیروز گردند، ولى هیچ کدام نتوانستهاند مانند رسول خدا صلى الله علیه و آله هدف خود را تأمین کنند. آن حضرت نمونه کامل اصلاحطلبى است و باید از روش اصلاحى ایشان سرمشق گرفت؛ زیرا طبیعت بشر را، که پس از حضرت عیسى علیه السلام به حالت رکود درآمده بود و مصلحان نیز نتوانسته بودند آن را به جریان اندازند، به حرکت درآورد و مردم را به سوى توحید و یگانهپرستى فراخواند. « حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین، سید ابوالحسن حسنى، ترجمه مصطفى زمانى، ص ۱۲۰- ۱۲۴» یک رهبر موفق و پیروز در رأس مثلث مرد بزرگ کشور بزرگ و طرح بزرگ قرار دارد. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله کاملترین کسى بود که با جهان غیب پیوند داشت و به نیروى وحیانى تکیه مىزد؛ طرحى که براى نجات بشریّت ارائه داد طرحى بود فراگیر، کامل، فطرى و قابل انطباق با مقتضیات زمان. محل اجراى طرح او نیز محدود به یک یا چند کشور نبود، بلکه با آرمان «جهان وطنى» پیش مىرفت، چنانکه توانست در عمر کوتاه خود، با وسایل ابتدایى، در محیط آمیخته به جهل و نادانى موفقیت جهانى کسب کند. «رهبران، ص۲ ۱»
عوامل موفّقیت پیامبر صلى الله علیه و آله
مُؤسّس بزرگ مکتب اسلام و بزرگ پیشواى مسلمانان در دو بُعد مهم با دیگر رهبران متفاوت بود: در هدف و در وسیله اجرا.
۱- هدف نهایى:
هدف پیامبر صلى الله علیه و آله اعتلاى روح بشر و اصلاح نهاد انسان بود. او به اذن خدا، مردم را به سوى خدا رهبرى مىنمود تا بتواند آنان را از بتپرستى به خدا پرستى برساند و زنجیر اسارت و بردگى را پاره کند. او نیامد تا افتخار ملتى را نابود سازد و افتخارات دیگرى بیاورد؛ زیرا او رهبرى ملّى یا زمامدارى سیاسى نبود، در پى نفع شخصى نمىگشت و بر مدار مصالح فردى تلاش نمىکرد تا ملتى را از استعمارگران مقتدرى همچون ایران و روم، جدا سازد و به سوى حجاز و قحطان و عدنان بکشاند.
اگر حضرت محّمد صلى الله علیه و آله رئیس قبیله بود، همانند دیگر رؤساى قبایل، در میان اقوام خود محترمانه مىزیست و مورد آزار و اهانت قرار نمىگرفت. اگر مىخواست پرچم خود را برافرازد و قریش و دیگر قبایل عرب را زیر آن گرد آورد، برایش بسیار سهل بود و در مدت کوتاهى بدان موفق مىشد و بهدنبال آن نیز مىتوانست یک حکومت عربى به وجود آورد و در این صورت، روساى قبایل مکّه و سران قریش، ابو جهلها و عتبهها نیز زیر لوایش مىآمدند و هرگز با وى مخالفت نمىکردند، ولى هدف اصلى او تنها گسترش انسانیت بود تا در پرتو آن، حکومت جهانى تأسیس کند. « حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین، ص ۱۲۰- ۱۲۴ با تصر»
۲- عوامل اجرایى:
ابزار، عوامل و شیوه تبلیغ و اجراى حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله همانند اهدافش، با عوامل و ابزار اجرایى و تبلیغى دیگر مصلحان و رهبران تفاوت زیادى داشت. او در اجراى آرمانها و اهداف بلند خود، از هر وسیلهاى استفاده نمىکرد و به بهانه «هدف وسیله را توجیه مىکند»، دست به وسایل معمول میان رهبران نمىبرد و از زر و تزویر بهره نمىجُست و هرگز نمىخواست زرمدارانه و دغلبازانه به هدف خود دست یازد. وسیله انجام رسالت ایشان بیان بلیغ، جذبه درونى و پیام وحیانى بود. با این همه، چه زود پیش رفت و به سرعت بال و پر گشود و بر بام آسمان جهان درخشید و اعجوبه هستى را پى نهاد! استاد مرتضى مطهرى به نقل از یک دانشمند اروپایى مىنویسد:
اگر ما سه چیز را در نظر بگیریم، آن وقت اعتراف خواهیم کرد که در دنیا، رهبرى مانند حضرت محمّد صلى الله علیه و آله وجود ندارد:
۱- عظمت هدف: هدف او بزرگ بود؛ زیر و رو کردن روحیه، اخلاق، عقاید، نظام و مقررات اجتماعى مردم در رأس برنامهها و اهداف ایشان قرار داشت.
۲- کمبود امکانات: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از وسایل و امکانات چیزى نداشت؛ نه پولى، نه زورى و نه همدستى. حتى خویشان نزدیکش نیز با او دشمنى مىکردند. تنها یک نفر را به خود مؤمن ساخت تا به صورت بزرگترین قدرت جهان درآمد.
۳- سرعت حرکت: عامل سوم سرعت نیل به هدف بود؛ در کمتر از نیم قرن، بیش از نیمىاز مردم دنیا تسلیم دین ایشان شدند و به آن حضرت ایمان آوردند. هرگاه این سه خصوصیت را در پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در نظر بگیریم، خواهیم دید که چنین رهبرى در دنیا وجود نداشته است. « اسلام و مقتضیات زمان، مرتضى مطهرى، ص ۳۲- ۳»
ویژگىهاى حضرت محمّد صلى الله علیه و آله
۱- سعه صدر
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله دریاى رحمت بود و بامردم پیوسته مهربان؛ با دلى آکنده از محبت، عشق و نشاط به هدایت آنان مىپرداخت، شب و روز درصدد سعادتمند کردن آنها بود، قلبى رؤف و مهرانگیز داشت، نور محبت در دیدهها و لحظه لحظه نگاههایش مىدرخشید. با این عوامل معنوى بود که مردم را به سوى چشمهسار معرفت جذب مىکرد، و گرنه موفّقیت چشمگیرى به دست نمىآورد و به دلهاى امّت خود راه نمىیافت:
«لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»؛ « سوره آل عمران( ۳)، آیه ۱۵»
اگر تو خشن و سنگدل بودى، [مردم] به یقین از اطرافت پراکنده مىشدند.
اگر رهبر تندخو و خشن و فاقد روح گذشت باشد، در برنامههاى خود، شکست مىخورد و از وظایف رهبرى بازمىماند. به همین دلیل، حضرت على علیه السلام سعه صدر را از ابزار و عوامل مؤثّر در اعمال سیاست مىدانند:
«آلَةُ الرِّئاسَةِ سِعَةُ الصَّدْرِ»؛ «نهجالبلاغه، حکمت ۱۷»
شرح صدر ابزار اصلى ریاست [و رهبرى] است.
آنان که مسؤول امور معنوىاند و با روحهاى ظریف و خواستها و درکهاى مختلف و اخلاق و آداب گوناگون مردم جامعه مواجهند، بیش از دیگران نیاز به حوصله دارند. به همین دلیل، حضرت موسى علیه السلام این خصیصه انسانى را از خدا مىخواهد:
«رَبِّ اشْرَحْ لى صَدْرى»؛ «سوره طه( ۲۰)، آیه ۲»
پروردگارا، سینهام را برایم گشاده گردان.
خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز «شرح صدر» داد و در پرتو آن، مقام رفیع بخشید، مکتب و یادش را جاودانه و نامش را بلند آوازه جهان ساخت:
«الَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذى انْقَضَ ظَهْرَکَ وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ»؛ « سوره انشراح( ۹۴)، آیه ۱- ۴»
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم [و به تو حوصله و آمادگى پذیرش ندادیم] و بار سنگین تو را از [دوش] تو برنداشتیم؛ همان بارى که سخت بر پشتت سنگینى مىکرد و آوازه تو را بلند نساختیم؟
۲- اخلاق ستوده
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به هدایت مردم عشق مىورزیدند و از ایمان آوردن آنها بسیار خرسند مىشدند و از اینکه برخى ایمان نیاورده، گمراهند و در کنار چشمه آب معرفت و هدایت، تشنه کام مىمانند، حسرت مىخوردند و با تمام وجود، ناراحت مىشدند، بهحدّى که از شدّت تأسّف و اندوه، جان مبارک ایشان به خطر مىافتاد. پیام آسمانى حق اینگونه به آن حضرت دلدارى مىداد:
«لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ الَّا یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»؛ « سوره شعراء( ۲۶)، آیه ۳»
گویى مىخواهى جان خود را از شدّت اندوه ازدست بدهىکه آنها ایمان نمىآورند.
سعه صدر پیامبر صلى الله علیه و آله مصدر خصال نیکوى ایشان شد و لوح تقدیر «اخلاق ستوده» را از غیب دریافت نمودند:
«انَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ»؛ «سوره قلم( ۶۸)، آیه »
راستى که تو بر فراز بلندِ خوى و خصال والایى و (خلق عظیم و برجستهاى دارى).
همین خصیصه ایشان را در میان انبیا علیهم السلام ممتاز ساخت « الکاشف، محمدجواد مغنیه، ج ۷، ص ۳۸» و سرانجام صدرنشین رفیق اعلى شدند «-« رفیق اعلى» مجمعى است در عالم برزخ متشکّل از انبیا، امامان علیهم السلام و صالحا» و به کسب نشان پرارج «مقام محمود» مفتخر گردیدند. «« مقام محمود» تعبیرى است از جایگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله در پیشگاه الهى که قرآن او را بدان وعده داده است: سوره اسراء، آیه ۷»
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله افزون بر اخلاق فردى، در اخلاق اجتماعى نیز ممتاز بودند و حتى پیش از زمان بعثت هم در میان مردم جایگاهى ویژه و سابقهاى درخشان داشتند؛ در طول چهل سال، با لقب «امین» مشهور بودند و درستکارى و امانتدارى ایشان زبانزد عام و خاص بود.
۳- استقامت
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در سایه استقامت مستمر، توانستند زحماتِ طاقت فرساى خود را به ثمر بنشانند. ایشان در مقابل اندیشه، گفتار و رفتار جهلآمیز مردم جاهل، پایدارى نمودند و آزار و اذیّت روحى و جسمى مداوم آنها نتوانست صبر آن حضرت را لبریز کند و در عمل به
فرمان «فَاسْتَقِمْ کَما امِرْتَ»، «سوره هود( ۱۱)، آیه ۱۱۲:« آنگونه که به تو امر شده است استقامت کن.»
پاسخ مثبت دادند و در مأموریت الهى استقامت ورزیدند.
دوران امام على علیه السلام
دوران حکومت حضرت على علیه السلام و سیاست پاک و بىتزویر ایشان نیز نمودار شیوه صحیح و منطبق بر اصول رهبرى و مدیریت است.
رهبرى موفق است که حکومت و مدیریت جامعه را براى خود امانتى مهم به شمار آورد و بداند که خداوند او را واسطه قرار داده است تا جمعى را به هدف اعلاى هستى برساند. با این بینش، او هرگز هواپرستان و افراد ناشایست را در چنین امانتى شریک نمىسازد؛ زیرا وارد کردن نااهلان به قلمرو امانت الهى، انحراف از اصل امانتدارى است. رعایت این اصل را در امامت على بن ابىطالب علیه السلام مىبینیم:
طلحه و زبیر به آن حضرت گفتند: «تو از جفا و خشونتى که در زمان خلافت عثمان بر ما گذشت، آگاهى و مىدانى که همواره بنىامیّه مورد توجه و نور چشم او بودند و ما همچنان از مال و ریاست محروم. اکنون که خداوند خلافت را به تو داده است، سهمى از ریاست براى ما منظور کن.» حضرت فرمودند:
«به قسمت خداوندى راضى باشید تا درباره شما بیندیشم و بدانید من در امانتى که به من سپرده شده است، کسى را شریک نمىسازم، مگر اینکه به دین و امانتدارى وى اطمینان داشته باشم، چه از یاران من باشد، چه کسى دیگرى که شایستگى او را دریافته باشم.» «نهجالبلاغه، خطبه ۴؛ ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، محمدتقى جعفرى، ج ۳، ص ۳۱- ۳»
رهبر جامعه باید خود را حافظ معنوى و نگهبان حقیقت بداند و همواره راه روشن را به مردم نشان دهد. حضرت على علیه السلام داراى این ویژگى بودند و این گفتار خود آن حضرت است که مىفرمایند:
«اقَمْتُ لَکُمْ سُنَنَ الْحَقِّ فى جَوادِّ المَضِلَّةِ حَیْثُ تَلْتَقُونَ وَ لا دَلیلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لا
تُمیهُونَ»؛ «همان، خطبه »
من نگهبانى شما را بر سر راههاى حق، که از میان جادههاى گمراه کننده کشیده شده، به عهده گرفتهام. شما در آن جادههاى گمراهى به یکدیگر مىرسید و رهبرى ندارید و زمینها را حفر مىکنید و به آب نمىرسید.
چنین رهبر شایستهاى پس از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مدتى مردم را در حکومت ظاهرى و مدتى نیز در شکل باطنى رهبرى نمود؛ حتى در مدت طولانى که خانهنشین و مأمور به سکوت بود، با جمعآورى قرآن و خدمات علمى و انسانى و تربیت برخى افراد، مظاهرى از تمدّن اسلامى را پى نهاد. « براى نمونه، به کتاب اسلام و تمدن جدید، نوشته مصطفى زمانى، مراجعه کنید»
پس از حضرت على علیه السلام اهل بیت او از امام حسن مجتبى تا امام حسن عسکرى امت اسلامى را از نظر معنوى هدایت کردند و افتخار آفریدند؛ چنانکه در نهجالبلاغه آمده است:
«بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِى الظَّلْماء، وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْیاءِ، وَ بِنا افْجَرْتُمْ عَنِ السَّرَّارِ …»»
(اى مردم) از تاریکىهاى جهالت و گمراهى بهوسیله ما هدایت شدید و به کمک ما به اوج ترقى رسیدید. صبح سعادت شما در پرتو شعاع وجود ما درخشیدن گرفت.
آرى اینگونه شد که مسلمانان بر فراز قُلل معرفت و دانش نائل آمدند و مطلع تمدّن عظیم انسانى گشتند.
خلاصه : ۱- «رهبرى» سوق دادن مجموعهاى از رویدادهاى جارى بهسوى هدفهاى معیّن است؛ محور یک جامعه است که دیگر ارکان را نظام مىبخشد و یک ضرورت عقلى و فطرى است.
۲- رهبرى رسول خدا صلى الله علیه و آله مهمترین عامل گسترش اسلام بود؛ زیرا آن حضرت تمدّن مکتبى خود را با تغییر و تربیت بنیادین جامعه آغاز نمود و دلها را مسخّر ساخت و هرگز به تعویض و تغییر مهرههاى اصلى جامعه بسنده نکرد، روحى بلند و طرحى بزرگ داشت، با تکیه بر عالم غیب، براى فتح قلل عظیم انسانیت و با آرمان جهانوطنى پیش رفت و با امکانات محدود و با شتاب بسیار، به بخش عظیمى از اهدافش نایل آمد.
۳- حضرت محمّد صلى الله علیه و آله رهبرى رؤوف و خوش خلق بود؛ پیش از بعثت نیز در متن جامعه بود و به «امین» شهرت داشت؛ با شرح صدر و مهردلانگیز خود، مردم را به خود و مکتبش جذب کرد؛ با مقاومت پیوسته و بىنظیرش، زحمات خود را به ثمر نشاند؛ بار سنگین رسالت را به مقصد نهایى رساند؛ زمام امّت را به حضرت على علیه السلام سپرد و دعوت حق را لبّیک گفت.
4- گرچه امام على علیه السلام پس از حضرت محمّد صلى الله علیه و آله در ظاهر و بهطور مستقیم، زعامت جهان اسلام را برعهده نداشتند و جامعه اسلامى از این نظر، خسارت جبرانناپذیرى دید، ولى با اشراف و امامت باطنى و اندک مدّتى نیز با حکومت ظاهرى، امّت اسلامى را با اصول منطبق با سیاستهاى اسلامى رهبرى نمود و سرانجام آن را به دست امامان دیگر علیهم السلام سپرد