رنج نامه ی سیستان
شعر نوشت
تاریخ انتشار : شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۲۷
Share/Save/Bookmark
 
رنج نامه ی سیستان
وبلاگ برشانه های باد نوشت :
دربیابان سینه ام کوهی ست

که توراتیر می کشد هرشب

رو به دریا نماز می خواند

جانش از آسمان رسیده به لب



شهرمن! شهرلیث صفاری!

زخم هایت به قدمت انسان

مردمان تو وارث دردند

وارث دردهای بی درمان



حافظ مرز وبومی اما حیف

روزگارِ ندیدن و گیجی ست

درتمام محاسبات اما

سهم تو مرگ ، مرگ تدریجی ست



کاش می مردم و نمی دیدیم

رنج آوارگی و ویرانی

ننگِ تن بر مهاجرت دادن

حسرت و غربت و پریشانی



تا گناه تو مرزبانی بود

سهم تو زخم و تیغ و عیاری

سهم اسفندیار رویین تن

عیشِ پیوسته و تبهکاری



شهر من زخم هات سنگین است

سر به زانوی خسته ام بسپار

این نفسهای آخرینت را

به لب داغ بسته ام بسپار

...

بعد از این روضه ی تو خواهم خواند

روضه ی پادشاه صفاری

روضه ی دردهای ناگفته

زخم های نهفته ی کاری



دربیابان سینه ام کوهی ست

که توراتیر می کشد هرشب

رو به دریا نماز می خواند

جانش از آسمان رسیده به لب



ریزش کوه گرچه سنگین است

غرّش کوه ، کوه خواهد ساخت

درد از مردمان شهر من

مردمی باشکوه خواهد ساخت
کد مطلب: 18391