جبران کسری بودجهی دولت به سبک تاجر پوسان
1 خرداد 1393 ساعت 7:46
وبگاه "مینو جهان وب" نوشت: تلوزیون خیلی زیاد تماشا نمی کنم.اما چند شب پیش که اتفاقی منتظر پخش برنامه ای خاص از یکی از شبکه ها بودم،تا زمان پخش برنامه ی مورد نظر،بصورت اتفاقی قسمتی از سریالی کره ای بنام تاجر پوسان را تماشا کردم. در بخشی از فیلم به قول امروزی ها نما و لوکیشنی دیدم عالی. بیست در حد تیم ملی. خدایی ش حظ وافر بردم در حد المپیک.هنوز شیرینی اش را در بن دندان نیم بندخود حس می کنم. این جعبه ی جادویی برای خودش بعضی اوقات واقعأ هم جادو می کند. بی مناسبت نیست این نام را رویش گذاشته اند. القصه ،صحنه مربوط به لحظه ای بود که یکی از رجال و تجار مملکتی مربوط به داستان فیلم که علی الظاهر منصبی هم در دستگاه داشت _من اینطوری فکر کردم _ در مقابل یکی از مسئولین دولتی و حکومتی (فرض بفرمایید در مقابل حاکم شهر ، ایالت و...) نشسته بود و از قضیه ی سود سرشاری که از تجارت جیسینگ خود در فروش با سایر تجار کشورهای دیگر (چینی ها) نصیب شرکتش شده بود با آب و تاب می گفت. خلاصه اینکه مرد تاجر بعد از کلی صحبت و خوش و بش و تعارف و تشکر از اینکه با حمایت دولت توانسته به این سودآوری برسد،و داوطلبانه خدمت رسیده بود،دست درجیب مبارک برده وبه قول خودشان حواله ای سفیدامضاء(مثل چک های سفید امضای امروزی) در آورد و بعنوان هدیه و کمک یا مالیات و یا هر چیز دیگر،پیش روی حاکم بر میز نهاد و گفت: « عالیجناب، شرایط فعلی مردم و کشور را که قحطی و فقر و بیماری امانشان را بریده ، کاملأ درک می کنم. و همچنین خزانه ی خالی را. به لطف خدا از این معامله آنقدر سود برده ام که شما هرمبلغ که اراده نمایید در این حواله نوشته و در یافت و برای مردم کشورم هزینه نمایید». و تأکید نمود که صرفأ و فقط برای امورات مردم هزینه شود. این را گفت و از آنجا خارج شد. حاکم هم مبلغ دلخواه حواله را نوشت و آنرا نقد کرده و به خزانه واریز نمود.به اندازه ای که نیمی از بودجه ی هر ساله ی خزانه تأمین گردید. بهتی عجیب وجودم را فرا گرفت و برقی عجیب تر در دیدگانم درخشید. با خود گفتم درست است که من آنچه می بینم و می شنوم فیلم است و این اتفاق در یک فیلم دارد به وقوع می پیوندد. اما ما که به حمدالله در واقعیتش،در کشور خودمان از این رجل ارزشمند ،هم فی المنصب و هم مستقلش را کم نداریم که _ رویم به دیوار _ با حمایت دولت ها به سود سرشاری رسیده اند! چرا ما این کار را نکنیم. اینهمه دول محترم از سابق تا حاضر نالیدند و می نالند که هی نداریم ، هی صندوق توسعه خالی،هی ازکجاتأمین منبع یارانه ی نقدی و هی فلان و هی فلان وهی فلان! بفرمایید این هم منبع اش! یافتیم ! بانگی زدم تا قلم و کاغذی فراهم آورند. حاضران گفتند: « تو را سبب چه شد که اینگونه بر افروختی؟». گفتم:الساعه مرقومه ای به استدعاخواهم نگاشت وروانه اخواهم کردتالطف نموده عنقریب درجریده محترم بعنوان پیشنهادی از طرف این حقیر درمعرض دید عموم و خصوص قراردهند.تا بلکه گشایشی حاصل آید. و با این کار حقیر هم در اجری عظیم شریک باشم. ان شاء الله تعالی. گفتند: شدنی نیست. فیلم می بینی. تا واقعیت فرسنگ ها فاصله دارد. گفتم: سنگ مفت گنجشک مفت. می زنم شاید گرفت! گفتند: چگونه ؟ گفتم:فرض بفرمایید پس از نصب این پیشنهاد وبه محض رویت آن،رجال و تجار ،از نصبی و غیرنصبی، از سابق تا حاضر، یک به یک از هم گوی سبقت ربوده و در پشت درب صندوق و خزانه ی خالی صف کشیده و به ترتیب یکی یکی حواله ها از جیب برون آورده و در صندوق نهند. تداعی نماییددرذهن مبارک لحظه ای راکه مثلأرجلی ازرجال که خزینه فی الجمله 999میلیارداشلوند بهاء باشد،حداقل نیمی در حواله نبشته و در صندوق بنهد.!!! ودیگری راکه بهاء مثلأ 250 میلیون اودلار باشد،به دو نیم کرده یکی درحواله ودیگری درجیب مبارک!!! و رجل بعدی و بعدی و الی آخر.... به طرفة العینی خواهیم دید صندوق خزانه و توسعه طاقت چنین بسطی نخواهد یافت و به یکباره سکه های زرین از دهانه اش فوران و به سمت مردم و آبادانی روانه خواهد شد.و مشکل تأمین منبع یارانه ها و کارانه ها و ویرانه ها هم حل خواهد شد به لطف خدا. تازه آنوقت خواهیم فهمید اقتصاد مقاومتی مورد نظر مقام عظمای ولایت و لبیک به ندای معظم له و ولایت مداری که اینهمه خود را به آن متصف و معرفی می کنیم بعنی چه ؟ گفتند: هزیان می گویی. تو را حال اصلأ خوش نیست. بر تو بیمناکیم ! گفتم: من این کار که گویم انجام دهم هر چه بادا باد. انتهای پیام
کد مطلب: 16724
آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcjxaev.uqem8zsffu.html