درفراق هامون....
12 ارديبهشت 1393 ساعت 6:06
وبلاگ شهریار زاهدان نوشت : ماشاءالله خلیلی شاعرجوان سیستانی: ----------------------------------------------------------------------- من به جهان رسیده ام تو به جهان دیگری من که نشان ندیده ام باز نشان دیگری من به زبان دردها شعرو غزل سروده ام دل تو عاشقانه تر با چه زبان دیگری من به تو رو نموده ام با دل و دست بی زبان بغض نمی گذاردم نی و دهان دیگری بازدم نفس مرا باز دمی برآورد کویر تشنه مرا، چه شوکران دیگری سرو به کوی من نبود من گز سبز زابلم به جای سرو نامده گز و چمان دیگری آرش من نفس بگیر مرا از این قفس بگیر مرز مرا نشان بده تیر و کمان دیگری رخش بدون رستم و دیو بلای جان ماست رستم خاک پاک من بزن به خان دیگری شب چو ستاره می شوم در دل آسمان تو من و کویر و کرگزی: تو بیکران دیگری به کوه و دشت زابلت. نشسته ای به انتظار تمام عمرتان چه شد مگر مکان دیگری قلّه به قلّه چون عقاب من و هوای پر زدن قفس قفس پریده ام به کهکشان دیگری نی و نوایتان چه شد صدای ساز و صد دهل گله به گله می رسد شب و شبان دیگری چو نای تلخ توتنی به خاک و گل نشسته بود به دشت بی پرنده ام پر و پران دیگری من به عطش نشسته ام بر لب کوه خواجه ام هزاره دوباره ایی و دختران دیگری تو آن طرف نشسته ای به تاج و تخت بخت خویش من به کران رسیده ام تو بر کران دیگری کجا رسد به گوش من صدای "چور" و "نی بُرَک" "کپور" زنده ایی شوم چو ماهیان دیگری به کوچ می سپاریم بدون آب و دانه ایی که خوابمان نمی برد به آشیان دیگری بگو به دشمنان من که رستمانه آمدم دو چشمتان نشانه گز و کمان دیگری هزار تاج و تخت اگر که رایگان به ما دهند دمی و سایه گزی به از جهان دیگری
کد مطلب: 15697
آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdchq-nz.23nmwdftt2.html