طاهره 40 روزنبود پدر را ناباورانه گذراند
28 مهر 1393 ساعت 12:49
وبلاگ مرجع سراوان نوشت :
چهل روز گذشت:
چهل روز است که در خانه شهید یار محمد درزاده صدای خنده ای نیست، چهل روز است که خانواده ای در غم پدری مهربان می سوزند و به هر جا می نگرند خاطره ای از شهید درخیالشان شکل می گیرد. چهل روز است که سنگ صبور خانه درزاده از دست رفته است و دیگر نگاهش دراین خانه احساس نمی شود.
چه غریبانه روزها گذشتند و اکنون به 40 روز رسیده است. چه فریاده ها دراین خانه در سینه حبس گشته است و وقتی می بینند تکیه گاه مطمئنی را دراین خانه از دست داده اند بغضشان بیشتر می شود. شاید دختر 4 ساله شهید هنوز نمی داند 40 روز یعنی چه، ولی به خوبی می داند خیلی وقت است که غمی بزرگ سینه اش را می فشارد.
طاهره دختر بزرگ شهید ناباورانه روزها را می گذراند اما بدون حضور پدری که این روزها همه از رشادت ها و غیرتش می گویند. پدری که جانش را داد تا جیرخواران ایادی استکبار به خاک کشورش تعرض نکنند.
و بعد از 40 روز عکس او را ناباورانه در چهار چوب قاب عکس می بیند.
طاهره با زبان اشک از روزهای فراق پدر می گوید، از روز اول مهر که شروع شد ولی پدری نبود که او را در مسافت طولانی خانه به مدرسه همراهی کند.
از پدری می گوید که وجودش پر از صداقت بود و دلش دریای محبت، اما اکنون 40 روز است گرمای نگاهش از او دریغ گشته و برای دل دریایی پدر آه می کشد. 40 غروب است که پدرش پر کشیده است به سوی پروردگار یکتا، هنوز مردم سراوان دربهت لحظه شهید شدنش هستند و باز هم بعد از 40 روز از رشادت های این غیور مرد بلوچ می گویندکه سینه را سپر گلوله افرادی کرد که سر در آغور دشمنان داشتند.
40 روز است که دلتنگی های غروب قلب همسری را سخت می فشارد و شب هایش را به امید اینکه شاید نگاهش را یک بار دیگر در خواب به نظاره بنشیند به صبح می رساند. و هنوز بعد از 40 روز صدای دلنشین یار محمد درزاده در جای جای خانه اش حس می شود.
40 روز است که جاده روستای آسپیچ سراوان منتظر عابری است که گرمای وجودش امید را به این روستا می بخشید. شهادتش دور از انتظار نبود. ستاره ای بود که هرگز خاموش نشد و خورشیدی بود که هرگز غروب نخواهد کرد.
نوشته شده توسط سید میر میثم موسوی
کد مطلب: 19089
آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcgyz9q.ak9y74prra.html