بابا نان ندارد

6 مهر 1392 ساعت 12:26


وبلاگ اسمان ابی نوشت : چشمان درشت تخته سیاه بدون پلک زدن ،من وهمشاگردی هایم رازیرنظرداشت. معلم قصه گو،برقانون سیاه تخته نوشت: بابانان داد،بابا نان دارد،ان مردامد،ان مردزیرباران امد. کسی ازپشت نیمکت خاطرات نسل سوخته براشفت وگفت: اقااجازه!چرادروغ می گویید؟ …معلم اواری از یخ بر وجودش قندیل شد و با کمی مکث،گفت:دروغ چرا؟ همکلاسی گفت :پدرم نان نداد،پدرم نان ندارد،پدرم رفت ،هرگزنیامد. پدرم زیرباران رفت ودیگرنیامد. سکوتی خشن برشهرک سردکلاس فائق شد. معلم، تن لخت تخته را ازدروغ پاک کردوبازغالی که درجیبش داشت نوشت: بابانان نداد،بابانیامد،بابازیرباران رفت وهرگزنیامد!


کد مطلب: 9535

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcd.s0n2yt0kka26y.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir