حاجی زاهد؛ بچه 15ساله جنگ تحمیلی

6 مهر 1392 ساعت 8:54


وبلاگ اینجا زاهدان دروازه شهادت نوشت : آوازه اش را شنیده بودم، فیلم های زیادی از روایتگری های او دیده بودم و پای صحبت جوانان زیادی نشسته بودم که او را می ستودند و اخلاق و منش و خاکی بودنش را الگوی خود قرار داده بودند. شنیده های دیگران را با دیده هایم مقایسه کردم، هم شنیده و هم دیده هایم در یک ظرف جا می گرفت، ظرفی از جنس رزمندگانِ خاکیِ بی ریا، دردمند اما مداوا کننده دردهای اطرافیانش. او را می شناختم و پای صحبت های دلنشینش نشسته بودم و ساعت‌ها اشک ریخته و شادی غرور بپا کرده بودم. غم پرکشیدن عزیزانی که هر کدامشان نام و نشانی در گمنامی داشتند و شادی غرور برای حضور غیور مردانی همچون "حاج محمد" .
گویا این روزها به او الهام شده بود که محمد بازگوکن؛ بگو آنچه بر سرفرزندان خمینی آمده است. روایتگر غم ها، سختی ها و مشقات علی اکبرهای حسین(ع) در کربلای ایران باش. با تمام مشغله های کاریش وقتی از وی درخواست مصاحبه کردم بی درنگ گفت: کربلایی نشدم اما افتخارم روایتگری کربلای ایران است.
جز این، انتظارِ پاسخ دیگری نداشتم، زمانی که او برای روایتگری می گذارد برای خود وخانواده اش صرف نمی کند. به محل کارش رفتم و هر چند می شناختمش از او خواستم خودش را معرفی کند و از دفاع مقدس بگوید:

با تبسم ملیحی پاسخ داد: زاهدِشیخی هستم و به قول فرمانده گردان خودمان، بچه15 ساله جنگ، که به عنوان بسیجی وارد مرحله خودسازی و عرصه دفاع از مملکت شدم. نامش را نگفت تنها گفت در میان نام‌هایی چون حاج قاسم میرحسینی و حاج محمدرضا طالبی ذکر نام بچه 15ساله جنگ روا نیست.
* از او پرسیدم چرا شما به جنگ رفتید؟
«محمد رضا زاهدشیخی» با ادب و احترام پاسخ داد: سید، از ما نپرس چرا رفتیم جنگ، از دیگران بپرس چرا نرفتند؟ جنگ و گریز در جنگ امری انسانی و غریزی است، دفاع از کیان و آشیان مراتبی از زندگی غریزی انسان است ما تنها انجام وظیفه کردیم که وارد جنگ شدیم و درمقابل تجاوز دشمنان ایستادگی کردیم.
زنان و مردان، پیران وجوانان دوشادوش هم از کیان میهن و نظام دفاع کردند و این از افتخارات ایران اسلامی است که تمام قومیت ها، اقشار، صنوف و تمام قبایل و طوایف در این دفاع شرکت داشتند.
در این جنگ تحمیلی، کلیمی ها، مسیحی هاو اهل سنت شرکت کردند و شهید دادند و همه با هم در دفاع از کیان خود بیرق دفاع بدست گرفتیم و این در دنیا بی نظیر است.
* 15سال، سن پایینی برای حضور در جبهه نبود؟
مگر خون شهید هاشمی زابل و شهید اخلاقی اهل سنت نیکشهری که شهیدان 13ساله و شهید فهمیده های استان بودند از ما رنگین تر بود؟! ما خیلی دیرتر رفتیم، جالب این است که دیرتر رفتیم، جا هم ماندیم.بابا 13ساله ها رفتند؛ ما که 15 ساله بودیم و دو سال عشق از آنها، دو سال فهمیدگی از آنها و دو سال معرفت از آنها عقب تر بودیم.
* کمی بیشتر از دفاع مقدس و نحوه حضورتان در جنگ بگوئید؟
جنگ تحمیلی ایران الگو و نمونه ای بارز از نبرد امام حسین در کربلا بود، در این بین بودند عده ای که مالاً، عده ای قدماً برخی قلماً و عده ای هم با تمام این خصلت ها هر چه داشتند کف دست گذاشته و وارد صحنه شدند. در قالب گردان 408 غواص سیدالشهداء لشکر 41 ثارالله تحت فرماندهی، سردار حاج حمید شفیعی در عملیات های همچون والفجر مقدماتی، والفجر یک و عملیات های خیبر و کربلای 4 توفیق حضور و همراهی داشته ام.
* از شرکت در جنگ و تیر و ترکش ترس نداشتید؟
دستی به ریش های سیاه و سفیدش کشید و ضربه ای بر شانه ام زد و گفت: سیدجان، جنس جنگ ترس است و این که عده ای می گویند ما ترس نداشتیم درست نیست. خاصیت جنگ ترس است اما رزمندگان ما طبق فرموده آقا امیرالمومنین در جنگ با کافران دندان های خود را بهم فشردند و سرسپرده به خدا بر دشمنان خدا هجوم بردند و ترس خود را مدیریت کردند.
دفاع مقدس به ما یاد داد آنجا که پای حریم و دفاع از دین، مملکت، ملت و ناموس است بر این ترس ها غلبه کنیم، مکتب اهل البیت این ویژگی ها را در ما تقویت کرد.
* پس از غلبه بر این ترس چه کردید؟
جان- همین یک کلمه را گفت و قدری سکوت کرد. گویا به یاد جان سپردن دوستانش در کربلای 4 افتاده بود. صدایش لرزش گرفت، خنده هایش محو شد، چشمانش ابری و آماده باریدن شده بود. که با همین حالت ادامه داد: جان خود را در طبق اخلاص گذاشتیم و وقتی که قرار است جان خود را فدا کنیم طبیعتاً اسارت، بدبختی و ترس در ما وجود نخواهد داشت و امام ما فرمود؛ مکتبی که شهادت دارد ترسِ از اسارت ندارد و همیشه سربلند است.
حاج محمد بدون غرور و تکبر ادامه داد: بله، خود من بارها ترسیدم، خنده دار است اگر بگویم در شب عملیات کربلای 4 آتش دشمن بحدی سنگین بود که من در آب به دنبال جان پناه بودم.
 * این ترس موجب بازگشت و خالی کردن میدان نشد؟
نیروهای تلفنی جنگ
حاج زاهد به گونه ای که متوجه نشوم قطره اشکی که از گوشه چشم راستش اجازه خودنمایی میخواست را پاک کرد و ادامه می دهد: وضعیت ما، جنس افراد دور و بَرِ ما بر این ترس غلبه و ترس را شرمنده خود کرده بودند تا حدی که شده بودیم «نیروهای تلفنی جنگ» و با یک تماس تلفنی و یک اشاره راهی جبهه می شدیم.
* از رفتن به جنگ پشیمان نیستید؟
هرچه تلاش کردم از خودش بگوید انگار نه انگار، گویا در فرهنگ لغتش کلمه «من» تعریف نشده بود. اول هر صحبتش «ما» می آمد. در جواب این سوال هم گفت: "ماهایی" که رفتیم جنگ به قصد پست و مقام وامکانات بعدش نرفتیم نیت ما با خدا بود نه دنیایش، شاید بعضی ها باشند که با غیرخدا نیت کردند و آنها باز هم شاید پشیمان باشند، حتی اگر امروز از اون جانباز قطع نخاعی هم بپرسی از رفتن به جنگ پشیمان نشدی با ایما واشاره و با افتخار میگه «نه» جنگ عزت و آبروی ماست.
حاجی زاهد گفت: با افتخار می گویم، از پرنورترین و ارزشمندترین دوران زندگی فردی من که مایه مباهات حقیر می باشد، چند صباحی بود که در دفاع مقدس و جنگ تحمیلی حضور داشتم.
* پس از جنگ از امکانات بنیاد شهید هم استفاده کرده اید؟
بله، بنده از هر آنچه که خدمات نظام جمهوری اسلامی در قوانین خودش برای بچه های ایثارگر تعیین کرده که واجد شرایط آن می شدم استفاده کرده ام و با صداقت می گویم و ممنون و سپاسگزار این نظام هستم.این نظام به ما آبرو و عزت داد.
*آیا نظام جمهوری اسلامی ایران توانسته است حق ایثارگران را ادا کند؟
بنده به عنوان کسی که 7سال مشاور استاندار در امور ایثارگران بودم می گویم؛ ما در قیاس با کشورهای دیگری که جنگ آنها ایدئولوژیکی نبوده و صرفاً برای کشورگشایی و مقاصد خود بوده است موفق عمل نکرده ایم.
جنگ ایران و عراق به عنوان یک جنگ ایدئولوژیکی و فرهنگی ما بوده است و مسئولان ما خواسته اند و می خواهند قدری بیشتر به این اوضاع سر و سامان بدهند اما متأسفانه آن طور که شایسته بچه های جهادگر و ایثارگر است موفق به ادای شایسته این دین نشده اند.
در کشورهای دیگر زمانی که سرباز ملی معرفی می کنند حتی به نوه های آن فرد خدمت رسانی می کنند که از این راه به اجداد و گذشتگان خود افتخار کنند اما عملاً در ایران نسبت به محدود بچه های جانباز وایثارگری که زنده هستند رسیدگی شایسته و در خور شان آنان نشده است اما بهر حال از تلاش‌های نظام در این راه قدردان هستیم.
*یعنی تمام بچه های از جنس شما از وضعیت موجود راضی هستند؟
نخیر، اینگونه نیست در این میان هستند ایثارگرانی که از خدمات رسانی ناراضی هستند اما نه از حیث اینکه چرا به جنگ رفته اند بلکه ناراحتی از اینکه در قبل آنچه آمد و گذشت کوتاهی شده است و از نمونه های بارز کوتاهی، مصوب نشدن لایحه جامع خدمات ایثارگران است که هنوز بلاتکلیف است.
* از توپ و تانک و ترکش در جنگ خسته نشدید؟
به هیچ وجه، در جنگ تنها توپ و ترکش نبود، هر چه می خواستی گیرت می آمد، دوران دفاع مقدس یک سبک زندگی منحصربفرد بود که اگر این سبک زندگی احیا و به مردم ارائه شود نجات انسانها در آن قرار دارد. ما در جنگ آن قدر خوشی و تفریح و خنده داشتیم که باورش برایتان سخت است، جنگ تمامش خوشی بود.چون طریق و مسیر ما طریق الی ا... بود لذا وقتی به حضرت زینب(س) با آن همه مصائب وارده یزیدیان نیشخند می زنند و می گویند دیدی خدا با شما چه کرد پاسخ حضرت زینب شنیدنی است و آن اینکه من هیچ چیزی بغیر از زیبایی ندیدم ما نیز تنها زیبایی دیدیم.
* مگر می شود جنگ را به خوشی یاد کرد؟!!
با همان تبسم همیشگی اش نفس عمیقی کشید و سری تکان داد و گفت: بله وقتی حضرت قاسم که نزد امام حسین رفتند و جنگ و شهادت را شیرین تر از عسل توصیف کردند این حلاوت وشیرینی در دوران دفاع مقدس هم در بین بچه های رزمنده بود که همه این شیرینی ها تحت مولفه ای بنام «سبک زندگی دوران دفاع مقدس» معنا پیدا کرده بود.
*صحبت شما با مسئولان چیست؟
حرمت امامزاده با متولی است.
اول خود ما ایثاراگران باید حرمت خودمان را حفظ کنیم. بالاخره زمانی در این مملکت حادثه ای بنام جنگ رخ داده است که هنوز مدت زمان خاصی از اتمام آن به ظاهر نگذشته است و عده ای از خود گذشته و راهی جنگ شدند وجماعتی که جهاد کردند خداوند یک برتری نسبت به دیگران برای آنان قرار داده که این برتری در فضای دنیوی یک پاداش دارد و در فضای اخروی نیز اجرش با خداوند است پس بر مسئولان واجب است که خدمات ایثارگران را هم اجر بدهند و هم ارج بنهند. یعنی بنا به فرمایش حضرت امام (ره) مسئولان نگذارند که ایثارگران در پیچ و خم زندگی روزمره خویش به فراموشی سپرده شوند و هم آنها را تکریم کنند که یکی از لایه های تکریم ایثارگران، ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است که در این مقوله نیز کوتاهی شده است هم از سوی ما ایثارگران که حق مطلب را در انتقال پیام دوران دفاع مقدس انگونه که شایسته است منتقل نکرده ایم و هم رسانه های جمعی که انگونه که شایسته است هنرمندانه آن را به نمایش نگداشته اند.
بالاخره همه رسانه های دیداری و شنیداری، صدا و سیما و مطبوعات کار خودشان می کنند اما باز هم روی صحبت من با بچه های دوران جنگ و افراد هم جنس خود ماست که فردا در مقابل توفیقی که در این جنگ بدست آورده ایم سوال وجواب می شویم که چرا مروّج فرهنگ انسان ساز دفاع مقدس نبوده ایم.
فردا باید جوابگوی این گنجینه ارزشمند دوران دفاع مقدس به عنوان کانون انسان سازی باشیم و در بازگو کردن و ترویج این فرهنگ نباید کوتاهی شود تا به دست نسل آینده انقلاب سپرده شود پس:
  ای تاریخ نویس، قلمت بشکند اگر ننویسی بر اصحاب خمینی چه گذشت.


کد مطلب: 9472

آدرس مطلب: https://www.baham91.ir/vdcd.50n2yt0oxa26y.html

همه با هم
  https://www.baham91.ir